yeahledard
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او
می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشگل است زیرا او
دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند
عشق مثه پنیر می مونه : زیادش آدمو خنگ می کنه ! اندازش به آدم
تکامل میده ! و هیچکس هم تا حالا از بی پنیری نمرده
میگن شیشه ها احساس ندارن ولی وقتی رو شیشه های مه گرفته مینویسم یا حسین اروم
اروم گریشون میگیره
وی بلوغ زودرس را یکی از دلایل اختلالات ساختاری و کوتاهی قد در دختران ایرانی عنوان کرد و افزود: طی ده سال اخیر سن بلوغ دختران دانشآموز ایرانی به میزان قابل توجهی کاهش یافته و دختران در سن دبستان بالغ میشوند که این بلوغ زودرس به جزء مشکلات و مسایل اخلاقی به اختلالات ساختاری و کوتاهی قد در دختران منجر شده است.
وی عامل ژنتیک را از مؤثرترین عوامل در سن بلوغ دختران عنوان کرد و گفت: پژوهشگران یکی از عوامل محیطی مؤثر در تاخیر سن بلوغ را ورزش نامنظم و فعالیتهای فیزیکی میدانند. لذا با توسعه و رواج فرهنگ ورزش باید سن بلوغ را در دختران افزایش دهیم.
این متخصص ادامه داد: نتایج تحقیقات حاکی از تفاوت فاحش سن بلوغ دخترانی با فعالیت ورزشی و دختران فاقد اینگونه فعالیتهاست. حتی دخترانی که مادرانشان در سنین پایین بالغ شدهاند با ورزش توانستهاند سن بلوغ خود را افزایش دهند.
وی با اشاره به عدم توجه خانوادهها به ورزش دختران به خبرگزاری دانشجویان ایران گفت: غالبا خانوادهها اوقات فراغت دخترانشان را با کلاسهای هنری پر میکنند در صورتی که ورزش باید در اولویت کلاسهای اوقات فراغت دختران قرار گیرد.
دکتر ترکان پشت گرد، شانه خمیده و به جلو آمده را شایعترین انحرافات ستون فقرات در دختران ایرانی عنوان و خاطرنشان کرد: بد نشستن، ضعیف بودن عضلات عمدهترین علت این اختلالات است که با تقویت قدرت عضلات در همه سنین کودکی میتوان از بروز چنین اختلالاتی پیشگیری کرد
اینهایی که اقای دکتر فرمودند: مسائل ژنتیکی و غیره....
این فقط جنبه جسمیشه؟؟
حال جنبه های روحی و ادامه اش و آینده نگری در مورد این مسئله؟؟؟
اما دشمن با رواج1- ماهواره ها در منزل2- سی دی های مستهجن3-سست کردن بنیاد خانواده ها4-و متدهای جدید مو لباس و .....5- رواج ایده دوستی های آزادو دختران و پسران ما را خیلی زودتر از سن خودشان به سن بلوغ روحی میرسانند که بلوغ جسمی هم در سیطره اون هست.
دختری که در سن نوجوانی به سن ذهنی بالاتر ازبلوغ رسیده و خیلی از مسائل را که اصلا به صلاح سنی و عقلیش نیست که بداند می داند و متاسفانه بعضی ها هم به دام افتادند و تجربه کردند.
حال.مریض بچه ای 13 یا 14 ساله
نوع مریضی معمولا برای سنین 20 تا 25 ساله است. که نباید باشد
دارویی را که از لحاظ روحی به این نوع مریض ها تجویز می کنند اصلا سازگار روح و جسم مریض نیست چون مریض سنش کم است (مثل اینکه به بچه نوزاد پنیسیلین 1200000 بزنند)و چه بسا حال او وخیم تر هم بشود.
و از انجایی که انسان دوست دارد خود تجربه کند همه انچیز هایی که فرزندان ما می بینند خود در نهان از دید پدر و مادر بدنبال تجربه ان می روند و ..................
حال پدران و مادران چقدر به فکر نصب ویروث کش های این چنینی هستند؟؟؟؟؟؟
چقدر مواظب هستند که همه چیز از لحاظ عقلی و جسمی درست پیش برود ؟؟؟؟؟؟
آیا باید فقط به فکر شکم اولاد بود؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا کسی به فکر ماهواره هایی که در منزل وجود دارد هست.آیا می دانید بلا در منزل هست.آیا می دانید باعث صلب خیلی از برکات همین مسائل است؟؟؟
به نظر شما چه باید کرد؟؟؟؟؟
اگر راهنماییم بکنید دعاگوی شما بوده ام و خواهم بود.
{{{{{تلاش پزشکان برای نجات جان دختر جوانی که ساعتی قبل، خود را از بالای پل حافظ به پایین پرتاب کرد، آغاز شده است.
به گزارش خبرنگار «حوادث» ایسنا، ساعت 9 و 5 دقیقه روز شنبه دختر 24 سالهای به نام «آرزو»، خود را از بالای پل حافظ به وسط خیابان در چهارراه کالج پرتاب کرد.
بر اساس این گزارش دختر جوان که به شدت از ناحیه کمر، کتف و پا آسیب دیده بود با حضور عوامل اورژانس ساعت 9:40 در حالی به یکی از بیمارستانهای تهران انتقال یافت که متأسفانه ازدحام جمعیت موجب تأخیر در اقدامات امدادرسانی شد.
در حالی که در جیب این دختر، نامهای حاوی یادداشت و شعر کشف شد، این که علت اصلی سقوط دختر جوان، مسایل عاطفی یا موضوع دیگری در میان بوده، تحت بررسی است}}}}
با این همه ضرر هایی که برای دوستی های غیر مجاز (شرعی)اینتر نتی و غیره....گفته شده و دیده شده.و بیشتراین ضررها هم همه می دانند که دامنگیر دختر ها می شود(خانم ها). چرا باز هم دختر هادرس عبرت نمی گیرند؟؟ چرا باز هم سادگی آیا.................................................... من قضاوت نمی کنم و از دوستان می خوام این موضوع را به چالش بکشن.مخصوصا دختر هااااااااااکودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی در
حال عبور او را دید .او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب
خودت باش .کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط
یکی از بنده های خدا هستم. کودک گفت: می دانستم با او نسبت دارید
شیطان جنس کهنه می فروشد
شیطان که می خواست خود را با عصر جدید تطبیق دهد ، تصمیم گرفت وسوسه های قدیمی و درانبار مانده را به حراج بگذارد .. درروزنامه آگهی داد و تمام روز مشتری ها را دردفتر کارش پذیرفت .
حراج جالبی بود : سنگ هایی برای لغزش در تقوا ، آینه هایی که آدم را مهم جلوه می داد، عینک هایی که دیگران را بی اهمیت نشان می داد . روی دیوار، اشیائی آویخته بود که توجه همه را جلب می کرد .
خنجرهایی با تیغه های خمیده که انسان می توانست آنها را در پشت دیگری فرو کند و ضبط صوتهایی که فقط غیبت ودروغ را ضبط می کرد . شیطان روبه خریدارها فریاد می زد :نگران قیمت نباشید ، الان بردارید وهروقت داشتید پولش را بدهید . یکی از مشتری ها درگوشه ای دو شیئ بسیار فرسوده دید که هیچ کس به آنها توجه نمی کرد اما خیلی گران بودند . تعجب کرد وخواست دلیل این اختلاف فاحش را بفهمد. شیطان خندید و پاسخ داد : فرسودگی شان به خاطر این است که خیلی از آنها استفاده کرده ام .
اگر زیاد جلب توجه می کردند، مردم می فهمیدند چطور درمقابل آن مراقب باشند. با این حال قیمتشان کاملاً مناسب است . این دو شیئی یکی " شک " است ودیگری " عقده ی حقارت " تمام وسوسه های دیگر فقط حرف می زنند ولی این دو وسوسه ، عمل می کنند
(اول ایمنی بعدا .....)
با صلوات به دل آقا امام زمان(روحی)
اطاعت امر مادر | |
در شمال اکثر مردم دستی به کشاورزی دارن.ما هم مثل بقیه چند هکتاری زمین داریم. چون خدا بیمرز پدرمون زمینها را به دهقان میداد با مادر و داداش بزرگترم صحبت کردیم و مقرر شد بین ما و بابا که همون زمین را به ما به دهقانی بدن((برنامه تابستانی مفید و در امد زا برای بچه ها با نظارت 24 ساعته پدر و مادر)))خلاصه زمین را به دهقانی گرفتیم و شالی ((همون برنجی که شما می خورید قبل از آسیاب رفتنه))کاشتیم و کاشت شروع شده بود و در مرحله داشت بودیم.که اصطلاحا با ان وجین میگن . در حال انجام دادن بودیم در روز چند ساعت با آقا داداش و مادر عزیز تر از جانم بزرگتر مشغول بودیم به کار چند روزی گذشت و داداش ما به علت داشتن مسابقه مرخصی می گرفت و با یه چشمک اصطلاحا از زیر کار در می رفت و دل ما را می سوزوند و می خندید و من و مادر را سر زمین تنها می ذاشت . روزی من و مادر مشغول بودیم که من هم خسته شده بودم و بهانه گرفتم برای مادرم که تا صادق نیاد من کار نمی کنم همش ما داریم کار می کنیم و اون استراحت. خلاصه یه روز از زیر کار فرار کردم و اومدم زیر سایه و استراحت کردم و مادر هم زیر آفتاب داغ مشغول کار کردن بود من هم لباسم را در آوردم و با بالا تنه ای لخت زیر سایه درخت انجیری خوابیدم و یه جورایی ناراحت بودم و غیرتم اذیتم می کرد مادرت داره کار می کنه و تو خوابیدی ولی به دو علت تنبلی و طعنه های داداش نمی رفتم و خوابیدم . بعد از چند لحظه احساس کردم که روی سینه ما سرد شده و در خواب و بیداری با چشمان بسته پیش خوئدم می گفتم دست مادرمه چند لحظه ای خوشم میامد و یهو یادم اومد بابادست مادر اینقدر لطیف نیست و اینقدر سرد یواش یواش چشم هام را باز کردمدیدم یه مار سیاه روی سینه ام نشسته و رو به مادرم داره نگاه می کنه و هواسش به من نیست که بیدار شدم یه یا علی گفتم زدم زیر ماره و با همون تن لخت رفتم تا غروب پیش مادرم کار کردم. گریه می کردم از زور کار و از ترس که مادرم یواش در گوشم گفت که مار روی سینه ات خوابیده بود ؟با تعجب گفتم آرهگفت هر کی مادرش را اذیت کنه روی سینه اش مارمیاد چه تو این دنیا و چه تو اون دنیا ((که بعدا در عقاب اعمال دیدم و راست می گفت))و همون شد که من دیگه امر مادرم را به تعویق بیاندازم. به همه دوستان میگم قدر این فرشته ها را بدونید.اینها تکه ای از خدا هستن که امانت دست شما ست از دستش میدید هااااااااااااااااااااااا؟؟؟دیگه بهتون نمی دن هااااااااااااااااااااااااا جون من.نه جون خودتون بیاییید قدر مادر و پدرتون را بدونید و هر کی از این داستان خوشش اومده برای امام زمان 5 تا صلوات بفرسته و ثوابش را هدیه کنه به روح بابام |